شمیم بهشت

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان(عج)

شمیم بهشت

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان(عج)

شمیم بهشت

روزی در تقویم خواهند نوشت: تعطیل…”روز فرج مهدی فاطمه(ع)”
در مدینه کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلوی زیر را می بینیم: پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س)
کار فرما: قائم آل محمد (ص)
پیمانکار: یاران حضرت
مساحت: وسعت دل تمام شیعیان
((فرج مهدی فاطمه سه صلوات))

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

نجوا

دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ
مولای من !
من همان کودکم که تو پرورده ای و بزرگش کرده ای !
من همان نادانم که تو آموزشش داده ای و دانایی اش بخشیده ای !
من همان گمراهم که تو به راهش آورده ای و هدایتش کرده ای !
من همان پست بی مقدارم که تو از زمین بلندش کرده ای و رفعتش بخشیده ای !
من همان ترسوی بیم آکنده ام که تو امانش داده ای و خاطرش را آسوده کرده ای !
من همان گرسنه ام که تو سیرش ساخته ای !
من همان تشنه ام که تو آبش داده ای !
من همان برهنه ام که تو لباسش پوشانده ای !
من همان فقیرم که تو غنایش بخشیده ای !
من همان ضعیفم که تو قوت و قدرتش داده ای !
من همان ذلیلم که تو عزیزش کرده ای !
من همان بیمارم که تو شفایش بخشیده ای !
من همان گدایم که تو کرامتش کرده ای !
من همان گنهکارم که تو گناهانش را پوشانده ای !
من همان ضعیف مظلومم که تو به یاریش شتافته ای !
من همان رانده درمانده ام که تو منزل و ماوایش داده ای !
خدای من !
من همانم که در خلوت از تو شرم نکرد و پیش دیگران نیز در اندیشه تو نبود !
منم آن درگیر ماجراهای سترگ !
من همانم که به سرور خود جسارت کرده است و بر مهتر خود دلیری ورزیده است !
من همانم که جبار آسمان را نا فرمانی کرده است !
من همانم که زمینه معصیت خداوند جلیل را فراهم کردم !
من همانم که در گناه از دیگران پیشی گرفتم !
من همانم که تو پرده بر زشتی رفتارم افکندی و من شرم نکردم و همچنان گناه کردم و معصیت را از حد گذراندم !
من همانم که تو وقتی مرا از چشم خود انداختی و نظر عنایتت را برداشتی ، اعتنا نکردم !
تو آن قدر با صبوریت مهلتم دادی و با پرده اغماضت ، گناهانم را پوشاندی که گمان کردم از دیدن من پرهیز می کنی و از عقوبت گناهانم اجتناب می ورزی ؛ انگار تو شرمسار منی ...
 خدای من قصد من به هنگام ارتکاب گناه ، نافرمانی تو نبوده است نمی خواسته ام منکر خدایی تو باشم نمی خواسته ام فرمان تو را سبک بشمارم و زیر پا بگذارم نه !
هرگز چنین نبود. بلکه این نفس من بود که مرا می فریفت و این هوس بود که بر من چیره می شد و این بخت بد بود که به یاری می شتافت و این پرده پوشی تو بود که مرا مغرور می کرد. چنین می شد که پای پرهیزم می لغزید و به وادی گناه می افتادم و معصیت تو را مرتکب می شدم. اما اکنون چه کسی می تواند مرا از عذاب برهاند؟ فردا چه کسی می تواند از دست دشمنان خلاصم کند؟
 پس وای بر من !
وای بر رسوایی ام !
وای بر آنچه در نامه اعمالم ثبت کرده ای! 

 برگرفته از دعای ابوحمزه _شکوای سبز.سیدمهدی شجاعی
  • معصومه پاکروان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی